از هرسو تیر بلا بر جانت جاری است و امّا تو همه را به دعای خیر خویش روانه میکنی. چنان با تو به خشم سخن میرانند که گویا تلخکامیِ سیانورِ کهنهٔ دههها همچنان در کام تو و در زیر زبانت میشکند و تو باز هنوز لبخند میزنی و لبخند میزنی و لبخند میزنی.
بر تبار خونین تو فخر میفروشند و سرزنشت میکنند که تو بر آیین آنان کافر شدهای و مرتد، آنسان که گویا دانش شوریده و عصیانی روحت را بهتر از تو دریافتهاند ولی تو ایشان را دختران و فرزندان خویش خطاب میکنی و آنچه را حقیقت میدانی به قربانگاه “اعتبار” اجتماعی و مدح و ثنای اطرافیانت نمیبری و خوشا و زودا که وصف حال توست این سخن که گفت:
زهد رندان نوآموخته راهی به دهی است
من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم
تو “قدقامتِ” نماز، جانب درهمشکستن بتهای پوشالیِ برسُفته از چوب و سنگ و آلوده به زُمختی فرعون و شدّاد بستهای و با آن همه زخمی که بر پیکرت حک شده است، روح بزرگت را در پرهیزِ ستیز، پاکیزه نگاهداشتهای زیرا که بسیار پیش از این ، بتهای درونت را که در آسیب گردنهٔ تبخترِ بلندآوازگی و شهرت بود، درهمشکستی و خویش را مقلّد پیروانت نساختی و اهل کوی و برزن و بازار سیاست را که فخرفروشان بر این میبالیدند که تو را “عمو”ی خویش مینامند، به امامت برنگزیدی.
همچون ابراهیم که در تنهایی و خلوت خویش و در اندوه بتپرستی انباشته در همه آفاق و انفس به گوشهٔ تنهاییِ بیانتهای شب پناه برد و اندوهناک به آسمان نگریست [فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ؛ پس نظرى به ستارگان افكند] و با غمی به وسعت همهٔ تاریخ، از هستی و روزگار تباهآلوده رویگردانید و در نجوای دردناکش، بهآهستگی از روح خستهٔ خویش نالید و گفت: “آه که من چه بیمار و رنجورم” [فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ؛ و گفت که چه بیمار و چه رنجور که منم ]. رنجورم از این همه جهل و خرافه و خرافه و خرافه، رنجور از این همه خشم زهرآگینِ آمیخته به تعصّب کور؛ واینگونه بود که جملگی از او رویگردانیدن و وی را در تنهایی آزادیبخشش، به خویش واگذاشتند [فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ؛ پس پشتكنان از او روى برتافتند و تنهایش گذاشتند].
کیوان، ای پیرِ جوانِ رنجدیدهٔ همهٔ دوران؛ طواف به گرد کعبهٔ رهاییِ ابراهیم، تو را خوشباد.
ببستی چشم یعنی وقت خواب است
نه خوابست آن، حریفان را جواب است
* این متن با توجه به اتفاقات رویداده در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری نگاشته شده است.
تلگرام ایران فردا
@iranfardamag