در نخستین سال از جنبش استبداد سوز #زن_زندگی_آزادی هر آنچه از هر گوشهی این سرزمین نقل شده، از استقرار یک “حکومت نظامی” تمام عیار و لشگرکشی نظام علیه مردم حکایت داشته و خوف از خیزشی دوباره!
استبداد چنان چو بید بر سر بقای خویش میلرزد که بر سر هر کوی و برزن، پاسبان و پاسداری تا بن دندان مسلح گماشته، کاُنه قصد اشغال کشور را زیر چکمههای گزمگانش داشته تا مبادا گامی به خیابان رسد و صدائی برخیزد علیه دیکتاتور و وطن یکپارچه فریاد شود در نفی استبداد!
اما با وجود همین صحنهآرائی نظامی و آرایش جنگی، اگر پای یکتن از مردم هم به خیابان نرسیده باشد که رسیده، باز نشان از پیروزی مردم دارد و شکست اقتدار پوشالی خودکامه و رسوائی ملازمان و چاکران و میرغضبهایش.
حکومتی که علیرغم کرور کرور هزینه از ثروت مملکت برای استحکام ساختار علیل و تقویت ماشین سرکوبش باز هم چنین از حتی “نیت” مردمی میهراسد که جز “جانی که بر کف بگیرند برای آزادی” چیزی ندارند، و خوابش آشفته از کابوس خروش دوبارهی آنهاست و پشت هزار توی چند لایه از نیروهای امنیتی و نظامی و انتظامی میخزد، یعنی تمام مدعاهایش که گوش فلک را کر کرده در برابر ارادهی مردم هیچ است و مشت آرمانهایش پوچ!
این ۲۵ شهریور، استبداد دینی با هر آنچه در چنته داشت خیابان را مسدود کرد و از ایران پادگان ساخت، غافل از آنکه چنان ملک و ملت را مبتلای بحران کرده که دیری نخواهد پائید تا عصیان از بحران و رنج تحمیلی دیگری، مردم را دوباره فاتح خیابان کند و پایان این تباهی مطلقه باشد، تا آفتاب آزادی بر این زادبوم بتابد بی سایهی شوم استبداد.
حسین رزاق
بند ۴ زندان اوین
۲۶ شهریور ماه ۱۴۰۲