اینکه درست در بحبوحۀ اعتراضهای خیابانی در ایران، آمریکا و متحدان اروپاییاش علامتهای آشکاری از تمایل خود به ادامۀ تعامل و معامله با جمهوری اسلامی ارسال میکنند، تا اندازهای متأثر از نوع رفتار برخی گروههای اصطلاحاً اپوزیسیونِ خارج از کشور است.
آمریکا و اروپا در کنار اظهارنظرهای رسانهای خود، قطعاً برآوردهای مشخصی هم از وضعیت ایران در پشت پرده دارند و بر اساس همان برآوردها نیز سیاست عملی خود را تنظیم میکنند.
آنها وقتی مشاهده میکنند که عدهای به نام اپوزیسیون جز دشنامگویی هنری ندارند و حتی حضور گزارشگر بی بی سی را هم در فاصلهای دور از محل تجمع خود تحمل نمیکنند و با فحاشی و اهانت او را به برخورد فیزیکی تهدید میکنند، با خود میگویند خب، با وجود افرادی با این سطح از مدنیت و فرهنگ، قرار است با “تغییر رژیم” در ایران چه نوع نظمی مستقر شود که ما خود را درگیر هزینههای آن کنیم؟
این اتفاق در سوریه هم رخ داد. کشورهای غربی جز برخی لفاظیهای تند و تیز و تحرکات محدود برای حفظ منافع درازمدت و استراتژیک خود، اقدام مؤثری علیه نظام بشار اسد نکردند، زیرا کمترین اطمینانی به استقرار حداقلی از نظم و ثبات پس از فروپاشی دولت او در سوریه نداشتند.
به خلاف برخی تحلیلهای توطئهنگرانه، مهمترین دغدغۀ جهان غرب، کنترلِ بیثباتیهای مهار دررفته، در بخشهای حساس جهان از جمله خاورمیانه است. هر سناریویی که وضع را از کنترل خارج کند و آنها را به دخالت پرهزینه برای استقرار نظم در کشوری وادار سازد، تا اطلاع ثانوی از دستور کارشان خارج شده است. افغانستان نمونۀ روشن این دستور کار تازه است.
بنابراین، مدعیان اپوزیسیونی که از یک سو نهایت بیتحملی را نسبت به غیرِ خود به نمایش میگذارند و از سوی دیگر مطلقاً التفات و دغدغهای نسبت به پیامدهای بیثبات ساز توصیههای ضد امنیتی خود از قبیلِ “ضرورت مسلح شدن معترضان” ندارند، محال است کمترین انگیزهای در کشورهای غربی برای حمایت از “تغییر رژیم” در ایران پدید آورند.
غربیها البته در کشاکش خود با جمهوری اسلامی خواهان اعمال فشارهای مختلفی علیه آن هستند اما نه در سطحی که از هم بپاشد و جهنمی از هرج و مرج از خود به ارث بگذارد.
متأسفانه بسیاری از چهرههای اصطلاحاً اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور نه فقط نسبت به شرایط داخلی ایران بلکه نسبت به نظم و نظام جهانی نیز دچار توهم شدهاند و بر اساس همین توهمزدگی نیز دستورالعملهای رنگارنگ از راه دور صادر میکنند.
به نظرم تا جهان غرب نسبت به کنترلِ مؤثر پیامدهای امنیتی “تغییر رژیم” در ایران و ثبات و انضباط نظامِ جایگزین آن کاملاً مطمئن نشود، محال است سیاست تغییر رژیم در ایران را عملاً در دستور کار خود قرار دهد. تحقق این دو شرط هم در آیندهای قابل پیشبینی بسیار دشوار به نظر میرسد بخصوص اینکه مدعیان جایگزینی اصلاً فهمی از مقولات بنیادی نظام بینالملل ندارند.
در دوران جرج بوش پسر شاید رهبران آمریکا به تغییر رژیم در ایران اندیشیده باشند، اما آن دوران بخصوص پس از تجربۀ عراق و افغانستان برای ایالات متحده به سر آمده است.
این نکات البته نباید رهبران جمهوری اسلامی را نسبت به وضعیت موجود در ایران اغفال کند. جامعۀ ایرانی مطالبات و نیازهای بنیادی و عاجلی دارد که اگر حکومت در جهت رفع سریع آنها، سیاستهایش را متحول و کارآمد نکند، ناآرامی و بیثباتی دورهای و مزمن، به صورت امری گریزناپذیر در خواهد آمد و تمام فرصتها و امکانات کشور را تا حد رسیدن به قعر بدبختی و فلاکت از بین خواهد برد.
بنابراین، انتظار بخشی از نیروی اصطلاحاً اپوزیسیون از غرب برای حمایت عملی آن از سیاست “تغییر رژیم” در ایران در شرایط کنونی، همانقدر خیال و افسانه است که تصورِ ایجاد ثبات و نظم سیاسی لازم در کشور با تداوم برخی سیاستها و عملکردهای بیثباتزای جاری در جمهوری اسلامی.