ایران امروز: میخائیل گورباچف آخرین رهبر و رئیس جمهوری اتحاد جماهیر شوروی در سن ۹۱ سالگی درگذشت. او تنها فرد در میان رهبران حزب کمونیست و اتحاد شوروی بود که اندکی به قانون، حقوق و دموکراسی باور داشت و با اصلاحات خود موسوم به «پرستوریکا» میخواست نظام شوروی را نیز با این ارزشها آشتی دهد اما نظام ناکارآمد و پوسیده «سوسیالیستی شوروی» در نخستین چکشکاری برای اصلاح از هم فروپاشید.
میخائیل سرگییویچ گورباچف در دوم مارس مارس ۱۹۳۱ در یکی از روستاهای منطقه استاوروپول، واقع در جنوب روسیه و شمال قفقاز به دنیا آمد. دوران کودکی و جوانی او، دوره حاکمیت ژوزف استالین بود. در دانشگاه دولتی مسکو در رشته حقوق تحصیل کرد و در همانجا با همسر آیندهاش «رایسه تیترائنکو» آشنا شد.
فعالیت سیاسی خودرا با پیوستن به شاخه جوانان حزب کمونیست اتحاد شوروی (کومسومول) آغاز کرد. پس از مرگ استالین از طرفداران جدی اصلاحات نیکیتا خروشچف برای زدودن آثار دوران سیاه استالین بود. در سال ۱۹۷۰ دبیر اول حزب در کمیتهٔ منطقهای استاوروپول بود. در سال ۱۹۷۸ به مسکو بازگشت و به عضویت کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی درآمد. در سال ۱۹۷۹ عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست شد که بالاترین نهاد تصمیمگیر در اتحاد جماهیر شوروی بود.
پس از مرگ لئونید برژنف در سال ۱۹۸۲، در فاصله سه سال دو رهبر حزب کمونیست و اتحاد شوروی، یوری آندروپوف و کنستانتین چرنینکو، به فاصله کمی از همدیگر به دلیل کهولت سن درگذشتند و میخائیل گورباچف در سال ۱۹۸۵ به عنوان دبیرکل حزب کمونیست و رهبر اتحاد شوروی انتخاب شد. در این هنگام گورباچف گرچه ۵۴ سال داشت، اما جوانترین رهبر تاریخ حزب و اتحاد شوروی به شمار میآمد.
انتخاب گورباچف «جوان» به رهبری حزب و دولت، در عینحال پذیرش لزوم اصلاحات در نظام حکمرانی اتحاد شوروی از سوی کمیته مرکزی حزب کمونیست بود. یک سال پس از آغاز کار گورباچف، فاجعه در نیروگاه هستهای چرنوبیل رخ داد. این حادثه که ابتدا برای چند هفته از مردم پنهان نگاه داشته شد، تلنگری جدی به گورباچف و دستگاه رهبری حزب درباره لزوم اصلاحات بود؛ اصلاحاتی که به تدریج در قالب «گلاسنوست» برای بازشدن فضای سیاسی و رسانهای و «پرسترویکا» برای بهبود نظام حکمرانی در اقتصاد، فرمولبندی شد.
نظام اقتصادی و سیاسی اتحاد شوروی یا همان «نظام سوسیالیستی»، بر حکمرانی دستوری و اتوریته بلامنازع حزب و دستگاههای امنیتینظامی استوار بود. نیازهای مصرفی مردم با برنامهزیری مرکزی و دستورات حکومتی در نازلترین کیفیت تولید میشد. هیچکس مالک و صاحب هیچچیزی نبود. هیچ رابطهای بین کار و تولید، و تخصص و توانایی انسانها و درآمد و سطح زندگی آنها وجود نداشت. نیازهای مردم در حد نازل و بخور و نمیر تامین میشد. هرچند آپاراتچیهای حزبی و اداری و امنیتی، از راه دزدی سهم بیشتر از مردم عادی میبردند. لذا انگیزهای هم برای کار و تلاش و خلاقیت و نوآوری - ویژه اقتصادهای آزاد - در میان نبود. ضعف اصلی نظام «سوسیالستی» و گره کور ناکارآمدی آن هم در همینجا نهفته بود و آخرسر هم فقط به همین دلیل به بنبست رسید و فروریخت.
زمانی ولادیمیر ایلیچ لنین رژیم تزاری را «زندان ملتها» توصیف کرده بود، اما نظام برساخته او، اتحاد شوروی، نیز دست کمی از نظام تزاری نداشت. وزش نخستین نسیم فضای باز گورباچفیِ - گلاسنوست - مطالبات استقلالخواهی نهفته میان ملتهای غیر روس اتحاد شوروی را بیدار کرد. همزمان موج بسیار قوی گریز از مرکز در میان کشورهای موسوم به بلوک شرق ایجاد شد که دست به دست هم داده و ادامه حیات اتحاد جماهیر شوروی را ناممکن ساخت.
استقلال سه جمهوری لیتوانی، استونی و لتونی در کرانه دریای بالتیک در مارس ۱۹۹۰ و فروریزی دیوار برلین در اکتبر همین سال، مهمترین نشانههای پایان حیات اتحاد جماهیر شوروی بود.
آخرین تلاش یک گروه هشت نفری به رهبری «گنادی یانایف»، برای نجات شوروی و اقتدار حزب کمونیست نتیجه عکس داد و آخرین ضربه را بر پیکر نظام فرسوده اتحاد شوروی وارد آورد. گنادی یانایف و دوستانش در اوت ۱۹۹۱ در زمانی که گورباچف در تعطیلات به سرمیبرد، علیه او دست به کودتا زدند اما این کودتا فرایند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را سرعت داد.
گروه کودتاچی پس از حبس میخائیل گورباچف در استراحتگاه ییلاقی خود در ساحل دریای سیاه، تانکهای ارتش را به خیابانهای مسکو فرستاد. سه روز درگیری خیابانی طرفداران دموکراسی با کودتاچیان در مرکز مسکو، نهایتا با شکست کودتا و پیروزی بوریس یلتسین پایان پذیرفت.
پیمان مرگ «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» را سه نفر - سه رئیس جمهوری پساشوروی - در آخرین ماه سال ۱۹۹۱ در دیداری پنهانی در استراحتگاهی در بلاروس امضا کردند: بوریس یلتسین، رئیس جمهوری روسیه، لئونید کراوچوک، رئیسجمهوری اوکراین و استانیسلاو شوشکویچ، رئیسجمهوری بلاروس.
براساس این پیماننامه اتحاد جماهیر شوروی به تاریخ پیوست و جای آن را اتحادیه کشورهای مستقل همسود گرفت؛ اتحاد سستی که هیچگاه نتوانست اجزای از هم گسسته امپراتوری سرخ سابق را گردآورده و متحد کند.
پایان اتحاد شوروی، پایان حیات سیاسی میخائیل گورباچف، رهبر اصلاحگرای شوروی سوسیالیستی نیز بود.